۲۲ بهمن ۱۳۵۷ زمانیکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید، به سرعت گروه ها و تشکیلاتی که سال ها بود به دلیل مشت های آهنین ساواک رژیم پهلوی متلاشی شده بودند و توانایی انجام حرکت های منسجم را از دست داده بودند، مجددا توانستند احیا شوند و شروع به قدرت یابی و عضو گیری کنند.
از بین این گروه ها مجاهدین خلق سابقه جالب تر و جدی تری داشت. گروهی که در میانه دهه پنجاه سابقه ترور افسران ارشد آمریکایی در تهران را داشت، دم از انقلابی گری و ملی گرایی اصیل می زد، سابقه حمایت از گروه های چپ در سرزمین های اشغالی فلسطین را داشت و خود را مبارزین مذهبی، با سابقه سال ها شکنجه در زندان های شاه می دانستند حالا در ماه های پس از پیروزی انقلاب تلاش داشتند خود را بازیابی کنند و به صحنه سیاسی کشور بازگردند.
هر هفته میتینگ های سیاسی سازمان مجاهدین خلق در دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی تهران (آریامهر سابق و شریف امروز) برگزار میشد و در فضای باز سالهای بعد از پیروزی انقلاب، بسیاری از جوانان و چهره های مختلف نیز در این مراسم ها حضور پیدا می کردند.
در روزهای گرم ابتدایی تیرماه ۱۳۵۸ خبری مهم و جنجالی در روزنامههای تهران منتشر شد. حماد شیبانی از اعضای چریک های فدایی خلق به همراه سید محمدرضا سعادتی دستگیر شدند. اما اصل واقعه مربوط به اردیبهشت ماه آن سال بود که به دلیل اهمیت پرونده، خبر با چند ماه تاخیر منتشر شده بود تا از حجم جنجال ها کاسته شود و موضع رسمی تری درباره این پرونده اتخاذ شود.
البته نشریه مجاهد، ارگان رسمی سازمان مجاهدین خلق، خبر را در همان روزهای اردیبهشت ماه منتشر کرده بود، اما به دلیل ناقص بودن اطلاعات تا تیرماه آن سال خبر به صورت رسمی از کانال های شناخته شده اعلام نشده بود.
سید محمد رضا سعادتی از اعضای شناخته شده کادر رهبری مجاهدین خلق بود در ماه های منتهی به پیروزی انقلاب بود که در سال های پیش از پیروزی انقلاب سال ها سابقه زندان را داشت، از بنیانگذاران شرکت صنعتی نولکو در تهران بود که در خیابان روزولت شمالی ( مفتح شمالی کنونی) دفتر داشت. سال ها در ذوب آهن اصفهان که توسط شوروی ها تاسیس شده بود از ابتدای دهه چهل فعال و مشغول به کار بود و به دلیل رتبه برتر کنکور که داشت و از نفرات شناخته شده دانشکده فنی دانشگاه تهران بود، در میان چهره های دانشجویی و مبارز سیاسی شناخته شده و قابل احترام بود.
اما دلیل دستگیری سعادتی با این سوابق مبارزاتی و زندان های قبل از انقلاب چه بود؟ دادستانی تهران اعلام کرده بود سعادتی به دلیل جاسوسی و انتقال پرونده های محرمانه برای شوروی دستگیر و زندانی شده است. حماد شیبانی نیز به دلیل انتقال برخی از افراد و اسلحه از مرزهای غربی کشور در کردستان دستگیر شده بود و البته او چند ماه بعد آزاد شد.
اما سعادتی ماه ها در زندان ماند و پرونده اش ابعاد بیشتری پیدا کرد. در خاطرات عباس امیر انتظام که سال ها بعد در ابتدایی دهه ۸۰ منتشر شد، آمده بود که روزی در اسفندماه ۱۳۵۷ یکی از ماموران سابق اداره هشتم ساواک به او مراجعه کرده بود و قصد اطلاع رسانی درباره یک دیدار مهم بین یکی از کارمندان سفارت شوروی در تهران با یک چهره سیاسی ایرانی را داد.
آن مامور ساواک نام آن فرد ایرانی را عبدالعلی اعلام کرد. خبر زمانیکه به نخست وزیر وقت یعنی مهندس مهدی بازرگان رسید دستور رسیدگی ویژه را صادر کرد و البته چون نام این فرد هم نام پسر خود (عبدالعلی بازرگان) بود مقداری ناراحت شد. از طریق دکتر ابراهیم یزدی و دکتر مصطفی چمران موضوع پیگیری شد و نتیجه آن شد که عبدالعلی در خیابان روزولت تهران به همراه مامور سازمان کا.گ. ب شوروی دستگیر شدند. مامور به دلیل داشتن مصونیت دیپلماتیک آزاد شد اما عبدالعلی که حالا مشخص شده بود محمد رضا سعادتی است به یک خانه امن در همان حوالی منتقل شد.
مامور دستگیری فردی به نام «ماشاالله قصاب» از چهره های پر حرف و حدیث ماه های ابتدایی انقلاب بود که برخی ها مدعی بودند با سفارت آمریکا در تهران در ارتباط است و بعدها تصاویر وی در کنار سفیر وقت آمریکا در تهران منتشر شد.
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که در فروردین ماه ۱۳۵۸ اعلام موجودیت کرده بود و از ابتدا درگیری های سیاسی جدی با مجاهدین خلق (بر سر اسم خود) داشتند، در اردیبهشت ماه همان سال بیانیه ای را صادر کرد و مدعی دستگیری یکی از اعضای سازمان با این مشخصات شده بود که وی در حال انتقال اطلاعات جاسوسی به مامور شوروی بوده است و از وی در مقابل این خدمات، درخواست تجهیزات شنود و جمع آوری اطلاعات مربوط به جاسوسان آمریکا در تهران را داشته است.
سازمان مجاهدین خلق در همان ماه های ابتدایی از امام (ره) و رهبران انقلاب میخواست که سعادتی سریعا آزاد شود و پیرامون پرونده وی جنجال های بسیاری درست شد و دائم این خط دنبال می شد که سعادتی جاسوسی نکرده است! حتی برخی ها مدعی شدند سعادتی در زندان شکنجه شده است و تحت فشارها اعتراقاتی را داشته است.
آیت الله طالقانی نیز تحت فشار تبلیغاتی مجاهدین در یک سخنرانی مدعی شد جرم سعادتی جاسوسی نیست و چرا هر جاسوسی در ایران دستگیر می شود مربوط به اردوگاه چپ ها و شوروی هاست و مگر آمریکا و انگلیس در ایران جاسوس ندارند؟
دادستان اول انقلاب یعنی مرحوم آیت الله احمد آذری قمی از دادستانی کنار رفته بود و سپس آیت الله محمدی گیلانی مشغول به کار شده بود و همین باعث آن شد تا پرونده سعادتی تا اواسط سال ۱۳۵۹ به جریان نیفتد. شهریور ماه ۱۳۵۹ اولین جلسه دادگاه به ریاست آیت الله سید حسین موسوی تبریزی و وکالت دکتر عبدالکریم لاهیجی به عنوان وکیل سعادتی قرار شد تشکیل شود اما به دلیل شروع جنگ در ۳۱ شهریور ماه ۱۳۵۹، دادگاه به آبان ماه آن سال منتقل شد.
پس از چندین جلسه دادگاه و استماع سخنان سعادتی در دادگاه که پذیرفته بود با ماموران سفارت شوروی در تهران راتباط داشته است، بخشی از پرونده جاسوسی تیمسار معدوم احمد مقربی که در سال ۱۳۵۶ اعدام شده بود و برای شوروی از اهمیت ویژه ای برخوردار بود را به شوروی ها داده بود اما قصد وی کمک به کشور بوده است! سرانجام دادگاه حکم ۱۰ سال زندان را برای وی تعیین کرد.
سعادتی از آذرماه ۱۳۵۹ در زندان اوین زندانی شد و طی دوران زندانش به صورت رسمی آغاز شد، و دائم توسط نشریات سازمان مجاهدین پیرامون وی فضاسازی و مظلومیت نمایی صورت می گرفت.
در بهار سال ۱۳۶۰ و با اوج گیری اتفاقات در تهران، سعادتی نیز در زندان دست به اعتصابات و تحصن زد. در تیرماه ۱۳۶۰ که سازمان وارد فاز مسلحانه شد، محمد کچویی نیز در زندان اوین توسط یک عامل نفوذی به نام کاظم افجهای هزاری در ۸ تیرماه ۱۳۶۰ به شهادت رسید.
بعدها در اعترافات دوستان افجهای همانند مهدی آسمان تاب و با شهادت افرادی همانند تولیت مشخص شد سر نخ های اصلی برای شهادت کچویی توسط سعادتی به افجه ای داده شده بود و در اصل قرار بود اسدالله لاجوردی و آیت الله محمدی گیلانی نیز به شهادت برسند اما به دلیل فداکاری کچویی این اتفاق نیفتاد و در نهایت فقط کچویی به شهادت رسید.
بعدها نیز مشخص شد برخی دیگر از افراد از جمله میرآبی رئیس دفتر آیت الله گیلانی توسط برخی نفوذی ها شناسایی شده بود و اطلاعات زندان و محاکم دادگاه انقلاب از طریق نزدیکانش به بیرون درز پیدا می کرده است.
یک ماه بعد مجددا دادگاهی برای سعادتی در زندان اوین توسط مرحوم آیت الله محمدی گیلانی تشکیل شد و سعادتی در آن دادگاه به دلیل وقوع جرم ثانویه که مشارکت در ترور کچویی بوده است، محکوم به اعدام شد.
طبق گفته ها و شنیده های متعدد، شهید محمد علی رجایی که آن روزها تازه به ریاست جمهوری رسیده بود مخالف اعدام سعادتی بود و طبق تحلیل اطرافیان خود همانند بهزاد نبوی و خسرو قنبری تهرانی معتقد بود که سعادتی مخالف مشی مسلحانه سازمان است و چنین تحلیل می کند که در مقابل جمهوری اسلامی نباید دست به اسلحه شد.
تحلیلی که البته نگارنده در مصاحبه با افرادی همانند مرتضی الویری و جواد منصوری نتوانست اصل آن را تائید کند و در مصاحبه با بهزاد نبوی و خسروتهرانی و مصطفی تاج زاده نیز متوجه شد این چهره ها نیز پس از گذشت بیش از ۳ دهه دیگر قائل به آن تحلیل ها نیستند.
در نهایت سعادتی در هفته اول مرداد ماه ۱۳۶۰ و در همان روزی که رجوی و بنی صدر از کشور گریختند در زندان اوین اعدام شد. چند روز بعد به ادعای سید اسدالله لاجوردی وصیت نامه ای از سعادتی در نشریات داخلی منتشر شد که در آن سعادتی به رهبری امام خمینی(ره) شهادت داده بود و مجاهدین را از رویارویی با جمهوری اسلامی برحذر داشته بود. گفته بود که موافق این نیست که جمهوری اسلامی تضعیف شود و هدف مجاهدین باید امپرالیسم آمریکا باشد و اسلحه ها و خشم انقلابی را به آن سو برد.
داستان محمدرضا سعادتی داستان پر فراز و نشیبی است که همچنان پس از ۳۷ سال قابلیت بررسی جدی و عمیق را دارد. چهره ای که به ظاهر فعال سیاسی و مبارزاتی بود، در ماه های ابتدایی انقلاب به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر شد، در زندان اوین مشغول طی دوران زندان خود بود تا در تابستان سال ۶۰ به جرم مشارکت در ترور محمد کچویی و شبکه سازی داخل زندان به اعدام محکوم شد.
سطر سطر پرونده سعادتی پر از حرف های جدی و قابل بررسی است. اینکه سازمان مجاهدین خلق از همان ماه ابتدایی پیروزی انقلاب وارد فاز جاسوسی به نفع بیگانگان شدند. اینکه به پرونده های دادستانی از طریق نفوذی های خود همانند اکبر طریقی دسترسی داشتند، اینکه چهره ای همانند آیت الله طالقانی تحت تاثیر آن ها بود و در دفتر وی نفوذ داشتند، اینکه برخی از چهره های سیاسی همانند عبدالکریم لاهیجی، عزت الله سحابی، سیمین دانشور و غلامحسین ساعدی و … از آنها حمایت جدی می کردند و اینکه توانسته بودند با شبکه سازی در داخل نهادهای مختلف و زندان اوین ارتباط خود را با بیرون حفظ کنند و بتوانند به سادگی خط گیری و خط سازی کنند و در نهایت به مقابله مسلحانه با جمهوری اسلامی برخیزند اصلا مساله ای ساده نیست که بتوان از کنار آن عبور کرد.
مجاهدین خلق بعدها به عراق رفتند، با رژیم صدام همکاری کردند تا جمهوری اسلامی ایران را بتوانند شکست دهند اما به تمام آرمان ها ادعایی خود پشت کردند. از مبارزه علیه آمریکا به همکاری با آن رسیدند. از آرمان فلسطین دست کشیدند و عملا تبدیل به عناصر همپیمان با اسرائیل شدند و در نهایت نیز اسلامیت را نفی کردند و پوسته ای ظاهری را حفظ کردند.
در جاسوسی و عملیات های ترور نیز به تبحر رسیدند و تبدیل به نفراتی شدند که با آرمان اولیه مجاهدین در سال ۱۳۴۴ به تضاد یکصد و هشتاد درجه ای رسیدند.
بازخوانی پرونده این گروه و نفرات اصلی آن در سال های قبل و بعد از انقلاب نشان از سیر سینوسی و متضاد این گروه دارد که چگونه عده ای با ظاهر و اسم مجاهد و به ظاهر دلسوز و تحصیلکردگانی دغدغه مند تبدیل به عناصری ضد میهنی شدند که در صف دشمنان ملت خود قرار گرفتند و به همکاری با آنان نیز افتخار می کنند.
مجاهدین خلق همچنان تنها گروه اپوزیسیون داخلی است که به دلیل تشکیلاتی عمل کردند و سابقه بیش از ۵۰ سال، توانایی ضربه زدن به جمهوری اسلامی را دارد و بازخوانی کارنامه و عملکرد ۵۳ ساله آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است. گروهی که روزی از بهترین و جدی ترین مبارزین بود و تفکرات آن در میان جوانان مذهبی تحصیلکرده طرفدار داشت تا امروز به اینجا رسیده است که علیه ملت و کشور خود هرکاری را انجام می دهد.
منبع: سید مهدی دزفولی، خبرگزاری فارس