خانم صانعی

خانم صانعی

با گذشت بیش از سی و پنج سال از شهادت محمد کچویی اما همچنان دوستان و آشنایان وی خاطرات جالبی از او و دوران فعالیت هایش به خاطر دارند. یکی از این افراد که مدت ها همسایه وی نیز بوده است خانم صانعی است. در ادامه بخش های کوتاهی از مصاحبه با خانم صانعی در مورد شهید محمد کچویی از نظر شما می گذرد:

 

  • ” من آقای کچویی را از قبل انقلاب می شناختم و ایشان مستاجر ما بودند. منزل ما آن زمان طرف خیابان شکوفه بود و فکر می کنم حوالی سال ۵۶ بود که ایشان تازه از زندان آزاد شده بودند و ما هم با ایشان آشنا شده بودیم. جلساتی برگزار می کردند که در مورد مسائل ایدئولوژیک و اسلامی بود و تلاش هم می کردند که بتوانند خانم ها و افراد دیگر را بیشتر و بهتر با مسائل اسلامی آشنا کنند. زمان پیروزی انقلاب هم که ایشان به شدت فعال بودند تا انقلاب که پیروز شد، ایشان سمت هایی را گرفتند اما همچنان ارتباط ما با ایشان محفوظ بود و گه گاه در کارخانه ای که برای حاج آقای ما [محمد صانعی] بود و یا گاهی در اطراف تهران ایشان به ما آموزش تیر اندازی می دادند. از نظر فعال بودن و انقلابی بودن حقیقتا محمد آقای کچویی کم نظیر بودند. شاید بیشتر از ۳-۴ سال آشنایی ما با ایشان سپری نشد و مثلا از سال ۵۶ آغاز شد تا زمان شهادت ایشان در سال ۶۰ ادامه یافت، اما حقیقتا این آشنایی و ارتباط خانوادگی برای ما بسیار مفید و آموزنده بود.”

 

  • ” من به خاطر دارم زمانی که ایشان تازه مستاجر ما شده بودند[ سال ۱۳۵۶]، گاهی مواقع صبح ها از منزل ایشان بوی کباب چنجه می آمد! من یک بار تعجب کردم و از ایشان دلیل این موضوع را پرسیدم. گفتند من چند سال زندان بودم و به همسر من سخت گذشته است. هم به دلیل فقدان حضور من و هم به دلیل گذران زندگی و بزرگ کردن محسن ( آن زمان یک فرزند داشتند و هنوز شیما دختر ایشان به دنیا نیامده بود) به همین دلیل من می خواهم جبران آن سختی ها بشود و به همین دلیل اکثر روزها سعی می کنم برای حاج خانم، من صبحانه درست کنم و سختی آن روزها را جبران کنم. از نظر عاطفی و مسائل خانوادگی به شدت حساس و معتقد بودند و من این را در زندگی خانوادگی ایشان کامل دیده بودم.”

 

  • ” برداشت من از آقای کچویی در همان چند سال کوتاهی که با ایشان آشنا شده بودیم یک جوان معتقد انقلابی بود که در کنار تمام فعالیت هایی که داشت به خانواده و همسر و فرزندش بسیار اهمتی می داد. اهل دنیا و مادیات هم نبود. با اینکه مغازه داشت و کسب و کار نسبتا خوبی هم داشت دلبسته به دنیا نشده بود و سعی می کرد به همه رسیدگی کند و بسیار هم خاکی و فروتن بود. این صفت برجسته هم در ایشان قابل توجه بود.”