مرتضی الویری

مرتضی الویری

 

سید مهدی دزفولی- مرتضی الویری شهردار اسبق تهران است. مبارزی انقلابی که در سال های قبل از انقلاب انجمن کاوش های علمی و دینی را به همراه حسین شریعتمداری و اصغر نوروزی و … پایه گذاری کرده بودند و به بحث های روشنفکری دینی می پرداختند و وی که در آن ایام دانشجوی دانشگاه صنعتی آریامهر ( صنعتی شریف) بوده در تهران نیز به شدت به فعالیت های سیاسی مخفی مشغول بوده است. الویری و جمعی از مبارزین انقلاب در همان سال های مبارزات گروه کوهنوردی در دماوند را تشکیل داده بودند که برخی از مبارزین مشهور همانند عزت الله مطهری (شاهی) نیز از همین طریق با آنها آشنا شده بودند. از جمله افراد دیگر آن جمع که با هم به دریاچه تار دماوند هم رفته بودند و هم اندیشی برای فعالیت های مارزاتی داشتند شهید محمد کچویی بوده است. به همین دلیل با مرتضی الویری مصاحبه ای را ترتیب دادیم که بعد از حدود ۴۵ سال خاطرات آن ایام را مرور کنیم و در سالگرد شهادت محمد کچویی به ذکر خاطراتی از وی بپردازیم.

آنچه در ادامه از نظر شما می گذرد ، بخش مختصری از مصاحبه مفصل با مرتضی الویری پیرامون شهید محمد کچویی و سال های ابتدایی انقلاب اسلامی است.

 

آقای الویری، از چه زمانی با محمد کچویی آشنا شدید؟

فکر می کنم سال ۵۰ بود که  جمعی از دوستان را جمع کرده بودیم و برای کوهنوردی به دماوند و دریاچه تار می رفتیم. چون دوستان ما هم آن ایام از جوانان مبارز بودند و با بسیاری از بچه های مذهبی مبارز آشنا بودند یک بار آقای عزت شاهی را دعوت کرده بودیم تا ایشان هم به دماوند بیایند که آقای محمد کچویی را هم با خود آورده بودند. جوان خوش سیما و محجوب و آرامی بود که من بعدا متوجه شدم نام ایشان محمد کچویی است. هنوز هم بعد از نزدیک به ۴۵ سال خوب به خاطر دارم که خوش سیما و خوش لباس بود و سنجیده سخن می گفت.

ساواک شما را تحت نظر نداشت؟

اتفاقا من همان ایام همین فکر را می کردم که ممکن است ساواک به ما مشکوک شده باشد اما بعد از انقلاب در اسنادی که پیدا کردم و دیدم متوجه شدم که آنها از جلسات ما مطلع شده بودند اما با فاصله و تاخیر زمانی و به صورت کلی نه اینکه جزئیات را بدانند و متوجه شوند دقیقا چه گذشته است.

ظاهرا در آن جمع شما بودید و حاج اکبر مهدوی و کبیری ها و برخی دیگر.

الان که شما فرمودید اسامی افراد را کم کم به خاطرم می آید. بله این افراد هم بودند.

شما با کچویی همان ایام در زندان هم بودید و دستگیر شده بودید؟

خیر، دستگیری آقای کچویی در ایام دیگری بود و ما با هم ، هم زندان نبودیم.

شما ظاهرا بعد ها به گروه فلاح پیوستید که از جمله گروه های شش گانه تشکیل دهنده سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در اوایل انقلاب بود. چه شد که سازمان را تاسیس کردید؟

ببینید مقتضیات آن ایام بود و محافظت از انقلاب. آن سال ها سالهای خاصی بود و واقعا ما ترس از این داشتیم که برای انقلاب اتفاق ناخوشایندی رخ بدهد و به همین دلیل سازمان را تشکیل دادیم که بتوانیم از انقلاب و دستاوردهای آن محافظت کنیم که بعدها سپاه هم تشکیل شد و مدتی هم در آن عضویت داشتیم.

شما ظاهرا با محمد رضا سعادتی هم از قبل انقلاب آشنا بودید. همان طور هم که می دانید سعادتی در ماجرای ترور شهید محمد کچویی مقصر اعلام شد و به همین دلیل در همان مرداد سال ۶۰  اعدام شد. به نظر شما آیا واقعا سعادتی جاسوس بوده است و در ترور کچویی نقش داست؟

 

در مورد ترور شهید کچویی و مقصر بودن سعادتی من اطلاعی ندارم و باید با افراد مطلع در آن موضوع صحبت کنید و نظر آن افراد قاعدتا بیشتر مورد توجه است. اما من سعادتی را قبل از انقلاب می شناختم و مدتی با هم هم زندان بودیم. فردی باهوش بود و از اعضای اصلی و رده بالای سازمان مجاهدین خلق. بعد از انقلاب که من به مجلس اول رفتم و جز هیات رئیسه مجلس بودم گه گاه زمزمه هایی شنیده می شد که در زندان ها بد رفتاری می شود. ما یک بار برای بازدید رفته بودیم به اوین که همان جا هم من آقای کچویی را دیدم و همین آقای سعادتی هم مشغول هوا خوری بود. من را دید و به دلیل همان شناخت قبلی رو بوسی کردیم و بعد به لحنی گلایه آمیز گفت انتظار نداشته من را بعد از انقلاب جز کسانی ببیند که مثلا به حاکمیت رفته است و قاطی در مسائل این چنینی قدرت شده است که با هم کمی صحبت کردیم. لحن گلایه آمیز داشت . همان جا هم بود که می شنیدم می گفتند بعضا آقای لاجوردی برخورد خوبی با زندانی ها ندارد.

در مورد محمد کچویی چطور ؟

نه درباره آقای کچویی چیز خاصی نشنیدم اما در مورد فضای کلی زندان و آقای لاجوردی چرا.

لاجوردی و کچویی در برخورد با زندانی ها با هم اختلاف نظری داشتند و معتقد به دو روش مختلف و متضاد در برخورد ها بودند؟

این را من مطلع نیستم و اطلاعی ندارم. اما کچویی اولا جوان تر بود و عاطفی تر و با شناخت قبلی که از وی داشتم می دانم که فردی خشن و بد برخورد نبوده است.

حوادث بهار سال ۶۰ و آن ماجراهای قیام مسلحانه مجاهدین خلق(منافقین) را به خاطر دارید؟

بله آن ایام من نماینده مجلس اول شورای اسلامی بودم و در خانه سازمانی مربوط به نمایندگان زندگی می کردم. منزل ما هم حوالی خیابان انقلاب بود و عصر من سر و صداهایی شنیدم و کنجکاو شدم که بروم ببینم چه خبر است. دختر من آن ایام کمتر از ۱ سال سن داشت و او را هم بغل کردم و با ماشین رفتیم ببینیم چه خبر است که دیدم چه معرکه ای اینها به راه انداخته اند و اگر من را هم می گرفتند و می شناختند قطعا به من هم رحم نمی کردند و آسیبی وارد می کردند اما خدا را شکر به خیر گذشت اما بودند برخی از نمایندگان مجلس که یا به شهادت رسیدند در آن ایام و یا ضرب و شتم شدند.

شما بعد از انقلاب چند بار محمد کچویی را از نزدیک دیدید؟

فکر می کنم ۲-۳ بار کوتاه بیشتر نشد. یک بار در زمانی بود که ایشان در دادستانی انقلاب تهران بود و در آن جا به شدت فعال بود و به کارهای رسیدگی می کرد. بک بار هم عرض کردم در زندان اوین هم ایشان را دیدم و یکبار دیگر هم فکر می کنم ایشان را دیدم اما دقیق به خاطرم نیست.

جمع بندی شما از محمد کچویی به عنوان یک جوان مبارز انقلاب چیست؟

من چیزی که از کچویی در ذهنم هست یک جوان پرشور انقلابی که پیگیر هم بود است. هنوز بعد از این همه سال این را خوب به خاطر دارم. حالا شاید اگر شما سی سال زودتر می آمدید من خیلی چیزهای بیشتری به خاطرم بود که برای شما بگویم اما اگر خلاصه بخواهم بگویم همینی بود که عرض کردم.

سعادتی هم حدود ۱ ماه بعد از ترور شهید کچویی اعدام شد. به نظر شما جاسوسی سعادتی و بعد آن ماجرای اصالت وصیت نامه وی واقعیت داشت؟

من با شناختی که از سعادتی داشتم از قبل انقلاب خیلی نمی توانم این را تائید کنم که وی واقعا جاسوسی کرده باشد و جاسوس بوده است. در مورد وصیت نامه اش هم نظری نمی دهم اما آخرین باری که وی را در همان اوین فکر می کنم در سال ۵۹ دیدم (چون ما خرداد ۵۹ به مجلس رفتیم) خیلی راضی نبود و به شدت از شرایط و اوضاع حاکم گله داشت.

 

ممنون از زمانی که در اختیار ما گذاشتید برای انجام این مصاحبه.

من هم ممنون هستم. موفق باشید.