تذکر: بنا به برخی دلایل، و به درخواست مصاحبه شونده تصویر جناب آقای هاشم رخ فر در این مصاحبه منتشر نمی شود.
هاشم رخ فر، معاون محمد کچویی در دوران ریاست بر زندان اوین بوده است. آنگونه که خود می گوید سالهاست سکوت کرده و مصاحبه ای نداشته است اما به دلیل برخی دروغ گویی و خلاف گویی های عده ای در این سال ها، حالا تصمیم گرفته است سکوت خود را بشکند و از محمد کچویی و آن سال ها صحبت کند. رخ فر از مبارزین و انقلابیون پیش از انقلاب است که در هیئت مکتب الحسین (ع) با محمد کچویی آشنا شد و بعدها هم باجناق عزت الله مطهری شد و سمت معاونت زندان اوین را بر عهده گرفت. در یکی از شب های مهر ماه سال ۱۳۹۵ به منزل وی رفتیم تا خاطراتش از محمد کچویی و آن سال های زندان اوین را جویا شویم.
آقای رخ فر اگر اجازه دهید، از شروع آشنایی شما با محمد کچویی بحث را شروع کنیم. چطور شد که با محمد آشنا شدید و این رفاقت شما چگونه کلید خورد؟
اولا من از شما ممنون هستم که به این موضوع می پردازید و محمد کچویی برای شما دغدغه شده است. من حقیقتش سال ها بود که صحبت نکرده بودم و مصاحبه ای هم نداشتم. اما ۱-۲ سال قبل مصاحبه ای از یک بنده خدایی خواندم که به شدت متاثر شدم و تصمیم گرفتم واقعیت ها را بگویم تا برای دیگران مطلبی اشتباه جا نیفتد و سفارش شما را هم کرده بودند تا با شما مصاحبه ای داشته باشم. متاسف هم هستم عده ای به خود اجازه می دهند دروغ بگویند و روی این مساله اصرار هم داشته باشند.
من با محمد کچویی از دهه ۴۰ و فکر می کنم حوالی سال های ۴۳-۴۴ بود که آشنا شدم. هیئتی بود به نام مکتب الحسین که عده زیادی از مبارزین و انقلابیون در آن شرکت می کردند. افرادی مثل جواد منصوری، حسن و محمد حسین زاده موحد، کبیری، عزت مطهری، محمد کچویی و بنده و عده ای دیگر. سخنرانان مختلفی هم داشت این هیئت. آقای معادیخواه گه گاه صحبت می کردند، آقای خامنه ای ایامی که تهران می آمدند در این هیئت هم سخنرانی داشتند تا دیگر افراد همانند آقای هاشمی رفسنجانی و … .
آشنایی من با محمد کچویی از این هیئت بود. آن ایام وارد بازار کار شده بود و با محمد خلیل نیا کار می کرد. مجرد هم بود و ازدواج نکرده بود.
از بحث های مبارزاتی دهه ۴۰ کچویی اطلاعات دیگری دارید؟
اعلامیه های امام را منتشر می کرد و ظاهرا آن جزوه معروف ولایت فقیه امام را هم منتشر کرده بود. مشغول این فعالیت ها هم بود و به شدت هم علاقمند و پیگیر بود. یک دغدغه درونی داشت که اهل این کارها شده بود و الا خانواده اش اصلا در این خط ها نبودند.
مکتب المهدی هم می رفتید؟
آن هیئت من نمی رفتم. من همان مکتب الحسین را می رفتم و حضور داشتم.
گرایشات به جبهه ملی هم داشت؟
نه اهل این حرف ها نبود. مذهبی بود و بیشتر فعالیت های مذهبی و مبارزاتی برایش مهم بود تا جبهه ملی و حزب بازی و اینها.
چطور شد با همشیره حسین زاده ها ازدواج کرد؟
خوب برادران حسین زاده را می شناخت و می دانست که اهل مبارزه و فعالیت هستند و خود محمد هم که اهل این فعالیت ها بود. حاج آقا مهدی حسین زاده هم که تو تیمچه بلور فروش های بازار معروف بود از قدیمی های مبارزه بود و طرفدار آیت الله کاشانی بودند. خلاصه با این خانواده آشنا شد و با خانم حسین زاده ازدواج کرد.
شب عروسی هم در مراسم بودید؟
نه من نبودم.
در جریان دستگیری های سال ۵۱ و ۵۳ کچویی قرار داشتید؟
سال ۵۱ بار اول دستگیر شد. همان ایام هم بچه دار شده بود و خدا همین محسن را به محمد داده بود. حدود ۱ سالی زندان بود و به خانواده اش سخت گذشته بود. پدرش که کلا مخالف فعالیت های سیاسی اش بود و ظاهرا چند باری هم حرفشان شده بود. همسرش هم بنده خدا سختی زیاد کشید و مشکلات زیاد داشتند. زندان که افتاد در آمدی که نبود، خانواده اش به سختی امرار معاش می کردند. سال ۵۲ آزاد شد و باز مشغول کار شد اما مبارزه را کنار نگذاشت و دوباره سال ۵۳ دستگیر شد و اول اعدام بریدند و بعد چند سال حبس کشید و سال ۵۶ آزاد شد. خلاصه محمد خیلی همراه نداشت. چه از طرف خانواده خودش و چه از طرف خانواده همسرش تا حدی تحت فشار بود. حالا من البته نمی دانم واقعا بیان این حرف ها درست هست یا نه. اما من می گویم تا حرف ها اقلا گفته شود و چیزی بعد از این سالها ناگفته نماند.
اهل ورزش و فعالیت های ورزشی هم بود؟
بله. کوه می رفت و با هم گه گاه کوه های اطراف تهران می رفتیم. کشتی گیر هم که بود. البته من با محمد باشگاه کشتی نرفته بودم اما در جریان ورزش کردنش بودم.
سال های زندان با هم در ارتباط نبودید؟
نه من آن ایام با اینها زندان نبودم. دورادور خبر داشتیم اما به نحو خاصی نبود. تا سال ۵۶ که آزاد شد. سال ۵۶ باز مشغول فعالیت شد و یک ماشین پیکان زرد رنگی خرید که با همین ماشین اعلامیه پخش می کرد و فعال بود و بعد سال ۵۷ وقتی امام برگشتند از اعضای کمیته استقبال شد و بعد هم در مدرسه رفاه با امام بودند و من هم به این جمع اضافه شدم. در اصل من و عزت را، محمد به کمیته برده بود.
بعد هم به قصر رفت؟
بله مدتی در قصر بود و با آقای هادوی کار می کرد. فعال بود خلاصه و در جریان رسیدگی به پرونده های سران رژیم گذشته نقش کلیدی ایفا می کرد.
من چند هفته قبل پیش آقای صانعی بودم که ظاهرا فامیلی ایشان قبل از انقلاب چیز دیگری بوده است. تعریف می کردند که قبل از انقلاب مستاجر ایشان بوده است و بعد از انقلاب هم با محمد کچویی فعالیت داشتند.
من بحث مستاجر بودن و نبودن را به خاطر ندارم. یادم هست البته منزلشان سمت خیابان شکوفه بود و همسایه بودند اما صاحب خانه بودن و نبودن را به خاطر ندارم. با همین آقای صانعی هم یادم هست همان اوایل انقلاب و آن داستان ها یک شب به ما متهمی را دادند که ببریم و تحویل بدهیم که بعد ماشینی ما را تعقیب می کرد که متوجه شدیم از طرف ساواک بودند و خلاصه یک ماشین دیگر شدیم سمت کلانتری میدان خراسان و آقای خسرو قنبری تهرانی هم در جریان این موضوع بود و آخر سر آن متهم را اطراف بیابان های تهران رها کردیم و برگشتیم و از آن ماجرا خلاص شدیم. بعدها فهمیدیم آن طرف (متهم) جاسوس هم بوده است!
مگر خسرو تهرانی هم در آن اوایل با شما و محمد کچویی آشنا بوده است؟
بله، با ایشان آشنا بودیم و همکاری هایی داشتیم. حالا البته نمی دانم اصلا این ها را به خاطر دارد یا نه.
اینکه در خاطرات آقای سید محمد خامنه ای آمده است که محمد کچویی به دلیل پارتی بازی آقای قدوسی و رابطه خاصی که با آقای قدوسی و شهید لاجوردی داشت، به ریاست زندان اوین برگزیده و انتخاب شد درست است؟
این روایت صد در صد اشتباه و دروغ است. محمد را از قبل انقلاب بسیاری از مبارزین و انقلابیون می شناختند و با وی آشنا بودند. زمان انقلاب هم از اعضای کمیته استقبال از حضرت امام (ره) بود و به همین دلیل کاملا شناخته شده بود و قابلیت ها و توانمندی هایش برای همه مشخص شده بود. نیازی نداشت کسی وساطت کند و پارتی بازی کنند تا محمد را به ریاست زندان اوین انتخاب کنند. به علاوه اینکه اصلا اول یک جورهایی آقای لاجوردی زیر دست محمد بود و بعدها در اواسط سال ۵۹ که دادستان شد محمد زیر دست لاجوردی رفت. چیزی هم که به خاطر دارم اصلا با وساطت خود محمد بود که به لاجوردی سمت دادند به دلیل اینکه محمد دائم می گفت سید [لاجوردی] از من بیشتر زندان کشیده است و سنش هم بیشتر است و به او سمتی بدهید که بتواند به انقلاب خدمت کند.
شما چه معاونت اوین را بر عهده داشتید؟
من معاون زندان بودم دیگر!
نه منظورم معاونت مالی یا قضایی و اینها بود.
نه آن زمان یک معاونت کلی بود که معاونت زندان و به نوعی جانشینی بود که من این سمت را داشتم.
به دلیل آشنایی با شما و رفاقت شما را انتخاب و معاون خود کرد؟
ما حدود ۱۳-۱۴ سال بود همدیگر را می شناختیم و محمد به من هم اطمینان داشت و به همین دلیل من را برای اوین انتخاب کرد.
در دوره زندان اوین که ریاستش با محمد کچویی بود سه دسته اتفاق مهم رخ داده است.اول برخورد با اعضای رژیم گذشته بود، بعد بحث های فرقان و کودتای نوژه و ترورها و بعد هم اتفاقات سال ۶۰ و شورش مجاهدین خلق. در مورد این مقاطع سیاسی و اتفاقات آن ایام می شود کمی توضیح دهید؟
اول که زندانی های مربوط به رژیم شاه در قصر بودند و بعد به اوین آورده شدند. محاکمه هم شدند و عده ای که مقصر بودند اعدام شدند و عده ای دیگر حبس کشیدند و برخی ها هم مثل دکتر شیخ الاسلام زاده حبس کشید و آزاد شد. در مورد برخورد با فرقان که کار مشترکی بین سپاه و دادستانی بود و سریع در همان سال ۵۸ هم غائله فرقان جمع شد. خیلی هم تلاش شد در زندان برای این افراد روشنگری انجام شود که خدا را شکر نتیجه داد و خیلی از اینها برگشتند و تواب شدند. اصلا نام پدر توابین که بر محمد کچویی گذاشته شد به دلیل همین تواب سازی های فرقان بود که انجام داده بود. در مورد کودتای نوژه هم خیلی از اینها محاکمه شدند و اگر در کودتا و زمینه چینی هایش نقش داشتند اعدام شدند و به سزای خود رسیدند. در مورد مجاهدین خلق هم دستگیری هایی در همان سال ۵۹ و ۶۰ صورت گرفته بود و عده ای که در درگیری های خیابانی و یا ترورها نقش داشتند بازداشت شده بودند و دادگاهی می شدند. در اوین اوایل آقای خلخالی حاکم شرع بود و بعد آقای محمدی گیلانی حاکم شرع شد و احکام را صادر می کردند و رسیدگی ها بر اساس حکم شرع و قانون بود.
یک معاون دیگری ظاهرا در اوین بود به نام آقای علی اصغر صحت. صحت از فرقانی ها بود؟
صحت معاون نبود. در زندان اوین کمک می کرد و جزو افرادی بود که محمد جذبشان کرده بود.
فرقانی بود یا امتی؟
امتی بود. گرایش به دکتر پیمان اینها داشت، اما بعدها برگشته بود و دیگر با آنها کاری نداشت. الان هم که در کار آزاد است و مشغول کارهای خودش است.
در اوین بد رفتاری و شکنجه با زندانیان هم صورت می گرفت؟
اصلا. این حرف ها همه حرف هایی بود که بعدا در آمد. در برخورد با زندانی ها کمال خوش رفتاری و رافت اسلامی اعمال می شد و ابدا بحث خشونت و اینها بود. محمد اتفاقا معتقد بود باید با زندانی ها رفتار خوب و خوش داشت تا افراد از راه غلط خودشان بر گردند و به راه گذشته ادامه ندهند.
اینکه گفته می شد آقای لاجوردی بد برخورد بوده است پس چه داستانی داشت؟
نه اینها درست نیست. همه شایعه و دروغ است. من با لاجوردی کار کرده بودم و می دیدم که لاجوردی اهل این حرف ها نیست و شرعی برخورد می کند البته سخت گیر بود و معتقد به مقررات و این مسائل بود، اما اهل شکنجه دادن و بد رفتاری با زندانی نبود. محمد هم فردی مقرراتی بود اما در عین حال عطوفت و مهربانی هم با زندانی ها داشت و اساسا محمد خیلی عاطفی بود. ولی هم لاجوردی و هم محمد اصلا و ابدا اهل بد رفتاری و شکنجه دادن زندانی نبودند. ما اساسا در زندان اوین هم کار خیلی خاصی انجام نمی دادیم. ببینید من خودم معاون زندان بودم و این را شاید بد نباشد بعد از ۳۵ سال بگویم که من کل زندان اوین را با ۱۶ نفر مامور اداره می کردم. الان زندان اوین ۳۵۰ تا مامور دارد! ببینید ما آن زمان با آن شرایط بحرانی چه می کردیم در اوین. واقعا اگر انگیزه و اعتقاد نبود امکان نداشت ما بتوانیم زندان اوین به آن بزرگی و با آن همه متهم را اداره کنیم و از دماغ کسی خون نیاید و یک زندانی هم فرار نکند. الان هر چند وقت یکبار یک زندانی از اوین فرار می کند اما آن زمان اینطور نبود و من فقط با ۱۶ نفر مراقب بودم که در اوین اتفاقی بدی رخ ندهد و شرایط را کنترل کنیم.
از بهار سال ۶۰ و تیر ماه آن سال خاطره ای دارید تا برسیم به ترور محمد کچویی در ۸ تیر ماه؟
آن سال خیلی اوضاع به هم ریخته بود و زندانی هم زیاد شده بود به خاطر درگیری های خیابانی و درگیری ها برنامه های سیاسی، واقعا شرایط خوب نبود و ما دائم در حالت آماده باش بودیم که اگر هر اتفاقی رخ دهد سریع بتوانیم واکنش مناسب را داشته باشیم.
ظاهرا شما همان شب ۷ تیر ماه ۶۰ هم شب عروسیتان بوده است که بمب در حزب منفجر شده بود و مجبور شدید مراسم را به هم بزنید.
آن شب من در مراسم عروسی بودم که محمد به من بی سیم زد و گفت در حزب جمهوری بمبی منفجر شده است و خودت را به اوین برسان. من هم همان شبانه به اوین آمدم درگیر مسائل آن شب و فردا شدیم. البته خود محمد ۱-۲ هفته بود که در اوین مانده بود و از زندان خارج نشده بود به دلیل رسیدگی به وضع زندانیان و مسائل دیگر.
از ترورش خاطره ای دارید؟
ببینید در این چند سال درباره نحوه ترور محمد خاطرات زیادی نقل شده است که اصلا هم درست نیست و حقیقت ندارد. یکی از این خاطرات برای آقای جولایی است که من واقعا نمی دانم ایشان بر چه اساسی این حرف ها را بیان کرده است. آن زمان آقای جولایی هم در زندان اوین سمت خیلی مهمی را نداشت و پائین نزدیکی های در محل دفترش بود و اصلا به بالا و آن طرف که ترور محمد انجام شده بود ایشان کاری نداشت که در صحنه باشد و بخواهد حرفی بزند. محمد هم فرد ساده ای نبود که گول افرادی مثل افجه ای اینها را بخورد و از روی سادگی و این حرفها کاری را انجام دهد. انصافا تنها صفت هایی که در محمد نبود همین سادگی و زودباوری بود. اتفاقا پسر باهوش و زیرکی هم بود.
آن روز صبح [ ۸ تیر] ما در اوین شرایط ویژه ای داشتیم و بخشی از زندانیان در محوطه مشغول بازجویی و محاکمه بودند. چون عده ای تازه در خیابان ها دستگیر شده بودند و عده ای هم به دلیل شبکه ای که در زندان درست کرده بودند و شبکه کشف شده بود مشغول محاکمه بودند. افجه ای از چند وقت قبل گفته بود پایش شکسته است و گچ گرفته بود. اسلحه هم از افجه ای گرفته شده بود چون به او مشکوک شده بودیم و اسلحه هم نداشت. بعد رفته بود از یکی از محافظین به بهانه اینکه اسلحه اش را ببیند اسلحه گرفته بود و آمده بود در محوطه تا اعضای شاخص دادستانی همانند آقایان محمدی گیلانی و لاجوردی و غفارپور و … را ترور کند. محمد مانع کارش می شود تا عده دیگری شهید نشوند و می خواست اسلحه را از افجه ای بگیرد که تیری به شانه محمد می زند و تیر دیگر به سر محمد برخورد می کند و محمد به شهادت رسید. بعد محمد را سریع به بیمارستان اعزام کردند و افجه ای هم توسط آقای لاجوردی بازداشت شد و لاجوردی برداشت افجه ای را به طبقه سوم اتاق خودش برد. یکی از بچه ها هم رفته بود کمک لاجوردی که افجه ای از فرصت سوء استفاده کرده بود و با خطی که گرفته بود خودش را از بالا به پائین پرتاب کرد و بعد از چند ساعت فوت شد.
من رابطه بین افجه ای با مهدی آسمان تاب و حسین مهرزی را می دانستم و وقتی سراغ آسمان تاب رفتم دیدم مشغول سان دیدن در داخل گروهی از بچه هاست و اسلحه هم دارد. بازداشتش کردم و اسلحه اش را هم گرفتم و بعد اعتراف کرد که از طرف سعادتی [ محمد رضا ] خط می گرفته اند برای شورش در زندان و با افجه ای و مهرزی هم دست بوده اند. بازداشت که شد برخی از شبکه های دیگر داخل زندان هم لو رفت. بعد توسط آقای محمدی گیلانی سعادتی مجددا محاکمه شد و به دلیل مشارکت در ترور و شهادت شهید کچویی محکوم به اعدام شد و حکمش در مرداد همان سال اجرا شد.
بازجوی سعادتی بیژن تاجیک هم بوده است؟
بله بیژن تاجیک هم بود.
بعد داستان بهزاد نبوی در مورد سعادتی چه بود؟
چه داستانی؟
همین که می گویند نمی خواست سعادتی اعدام شود و با شهید رجایی هم صحبت کرده بود.
بله آقای نبوی بارها با اوین تماس گرفته بود و تلاش کرده بود مانع اجرای حکم اعدام سعادتی شود و نگذارد اعدام شود. قبل از این هم موارد این چنینی بود که سریع شهید لاجوردی تصمیم گرفت که حکم اجرا شود و حکم را اجرا کردند.
مثلا در همان اوایل انقلاب قصد داشتند یکی از محکومین که وزیر در زمان شاه بوده است را از اعدام نجات دهند و این مربوط به بنی صدر بود. بنی صدر تلاش داشت نگذارد خانم پارسا [ وزیر آموزش و پروش دولت هویدا] اعدام شود و به هر دری هم زده بود. من و لاجوردی شب به منزل آقای محمدی گیلانی رفتیم و حکم گرفتیم برای اعدام خانم پارسا و همان شبانه هم اعدام شد. آقای گیلانی پرسیده بودند این همه عجله برای چیست؟ که دلیلش را گفتیم و ایشان هم قانع شد. در مورد سعادتی هم قرار بود همین اتفاق رخ بدهد. یعنی اینکه با فشار سعادتی را نگذارند اعدام شود و حتی اگر بتوانند باعث آزادی اش بشوند که سریع شهید لاجوردی واکنش نشان داد و باعث شد سعادتی سریع تر اعدام شود و یک مساله ای به مشکلات نظام اضافه نشود.
با آقای نبوی که حرف زدم البته می گویند من هیچ تماسی با اوین نداشتم و نظری هم در باره اعدام سعادتی نبود.
نه این را که دیگر من خودم دیده و شنیده بودم و نقل قول نیست. آقای نبوی تاکید ویژه ای داشت تا سعادتی اعدام نشود.
سعادتی چه طور شخصیتی داشت؟
آدم خاصی بود. از رهبران اینها [مجاهدین] بود و خیلی هم با نظام رابطه خوبی نداشت.
یک وصیت نامه ای هم بعدها از او منتشر شد که برخی ها در آن وصیت نامه تشکیک کردند.
نه آن وصیت نامه اصالت داشت و خود سعادتی آن را نوشته بود.
اگر بخواهید در مورد محمد کچویی یک جمله بگوئید و مصاحبه را به اتمام برسانیم چه می گوئید؟
محمد واقعا خوش قلب بود و نیت پاکی هم داشت. خدا رحمتش کند، من صمیمانه دوستش داشتم و دارم و این مصاحبه هم صرفا برای این بود که تحریف هایی که در مورد محمد می شود را پاسخ دهم و سعی کنم بخشی از واقعیت ها بیان شود.
ممنون از اینکه وقتی را برای مصاحبه در نظر گرفتید.
موفق باشید.